باغبان کوچولو
یه روز مامانم ماش پزیده بود که باهاش غذای خوشمزه درست کنه... یه غذایی که من خیلی دوست دارم.... ولی ظرف ماش داشت خالی میشد.... ترسیدم یه روز دیگه ماش نداشته باشیم تا غذای خوشمزه بخوریم.... این بود که خودم دست به کار شدم... حالا دیگه خیالم راحت شد.... ...